ای سنایی کسی به جد و به جهد


سر گری را سخن سرای کند

یا کسی در هوا به زور و به قهر


پشه را با شه یا همای کند

من چو چنگش به چنگ و طرفه تر آنک


او ز من ناله همچو نای کند

باز رفتن بر اشترست ولیک


نالهٔ بیهده درای کند

نه شکرخای نیست در عالم


که کسی یار چرم خای کند

لاجرم دل بسوخت گر او را


دل همی نام دلربای کند

کافر ار سوخته شود چه عجب


چون همی نام بت خدای کند

پس چو دون پروریست پیشهٔ او


ز چه رو او سوی تو رای کند

کانچه خلقان به زیر پای کنند


او همی بر کنار جای کند

کی سر صحبت سران دارد


آنکه پیوسته کار پای کند